besepidiyeshab.blogfa.com

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم

http://www.matrookeh68.blogfa.com/8910.aspx

در پی یک فرصت نابی که مرا. بدجور همه ش در تب و تابی که مرا. من یک سره در فکر تلاشم که ترا. تو یک سره در فکر طنابی که مرا. نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی۱۳۸۹ساعت 19:11 توسط محمد. I pray you’ll be our eyes. دعا می کنم چشمان ما باشی. And watch us where we go. و ببینی که کجا میریم. And help us to be wise,. و کمکمون کنی تا عاقل باشیم. In times when we don’t know. در لحظه هایی که نمیدونیم چی درسته و چی غلط. Let this be our prayer,. بذار این دعای ما باشه. When we lose our way. وقتی راهمون رو گم می کنیم. Need to fi...

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم - نوشته ای از ازما بومبک

http://www.matrookeh68.blogfa.com/post-181.aspx

نوشته ای از ازما بومبک. اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم. دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده. در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم. با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش. با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر.

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم -

http://www.matrookeh68.blogfa.com/post-187.aspx

با من باش امشب. نوشته شده در جمعه ۲۸ آبان۱۳۸۹ساعت 23:1 توسط محمد. در آغاز خدا بود. و تنها خدا بود. و خدا تنها بود. و خدا آسمان را. و زمین را آفرید. و روز را آفرید. و ستاره ها را به شب. و خورشید را به روز. و درخت را به پرنده. و پرنده را به آسمان بخشید. و تنهاییش را به من. و تنهایی خدا بزرگ بود. و من کوچک بودم. خدا تو را آفرید. تا تنهایی ام را با تو قسمت کنم. و خدا همچنان تنهای تنهاست.

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم - آرزوها

http://www.matrookeh68.blogfa.com/post-182.aspx

ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن روی مانند پری از خلق پنهان داشتن. همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن. کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن. در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق سینه ای آماده بهر تیر باران داشتن. روشنی دادن دل تاریک را با نور علم در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن. همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن مور قانع بودن و ملک سلیمان داشتن. نوشته شده در چهارشنبه ۱۲ اسفند۱۳۸۸ساعت 14:47 توسط محمد. در آغاز خدا بود.

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم - ما رُ ببخشین‌ ! آقای‌ دیکتاتور !

http://www.matrookeh68.blogfa.com/post-179.aspx

گمون میکردیم آدمی زاد آزاد به د نیا میاد. حق داره گاهی وقتا کل هش کار بندازه! گمون میکردیم ، غیر قص ههای مادربزرگ. جای دیگهیی هم میشه با دیو جنگید! هیچکس اون پرندهی زیتون به منقار شکار نمیکنه! گمون میکردیم آدمیم این اشتباه بزرگی بود. نباید از سنگینی چکمههاتون گ له میکردیم! خ ب آدم شونه داره واسه همین چکمهها دیگه! تازه نه مگه دستامون واسه این داریم که. ق ل زنجیرا تو گوشهی سل ولای ن مور زنگ نزنن؟ نه مگه سینهی آدما جون میده واسه این که. سربازا ماشهی ت فنگاشون رو ب ه شون ب چ کونن؟ پ س از چی این دوتا آدم.

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم - The Prayer

http://www.matrookeh68.blogfa.com/post-190.aspx

I pray you’ll be our eyes. دعا می کنم چشمان ما باشی. And watch us where we go. و ببینی که کجا میریم. And help us to be wise,. و کمکمون کنی تا عاقل باشیم. In times when we don’t know. در لحظه هایی که نمیدونیم چی درسته و چی غلط. Let this be our prayer,. بذار این دعای ما باشه. When we lose our way. وقتی راهمون رو گم می کنیم. Lead us to a place,. ما رو به مکانی راه نمایی کن. Guide us with your grace. ما رو با لطف و مرحمت خودت راهنمایی کن. To a place where we’ll be safe. به مکانی که توش ایمن باشیم. نوشته شده ...

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم - عید شما مبارک

http://www.matrookeh68.blogfa.com/post-183.aspx

ضمن آرزوی سالی سبز سرشار از سلامتی و شادکامی، پیشکشتان باد طنین دل آرام این بهاریه! ای گل طلوع کن. نوشته شده در شنبه ۲۹ اسفند۱۳۸۸ساعت 11:8 توسط محمد. در آغاز خدا بود. و تنها خدا بود. و خدا تنها بود. و خدا آسمان را. و زمین را آفرید. و روز را آفرید. و ستاره ها را به شب. و خورشید را به روز. و درخت را به پرنده. و پرنده را به آسمان بخشید. و تنهاییش را به من. و تنهایی خدا بزرگ بود. و من کوچک بودم. خدا تو را آفرید. تا تنهایی ام را با تو قسمت کنم. و خدا همچنان تنهای تنهاست.

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم

http://www.matrookeh68.blogfa.com/8909.aspx

باور به نور و روشنایی است ،. که شام تیره ،از دل شب یلدا. جشن مهر و روشنایی به ما هدیه میدهد. نوشته شده در سه شنبه ۳۰ آذر۱۳۸۹ساعت 14:57 توسط محمد. در آغاز خدا بود. و تنها خدا بود. و خدا تنها بود. و خدا آسمان را. و زمین را آفرید. و روز را آفرید. و ستاره ها را به شب. و خورشید را به روز. و درخت را به پرنده. و پرنده را به آسمان بخشید. و تنهاییش را به من. و تنهایی خدا بزرگ بود. و من کوچک بودم. خدا تو را آفرید. تا تنهایی ام را با تو قسمت کنم. و خدا همچنان تنهای تنهاست.

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم -

http://www.matrookeh68.blogfa.com/post-191.aspx

در پی یک فرصت نابی که مرا. بدجور همه ش در تب و تابی که مرا. من یک سره در فکر تلاشم که ترا. تو یک سره در فکر طنابی که مرا. نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی۱۳۸۹ساعت 19:11 توسط محمد. در آغاز خدا بود. و تنها خدا بود. و خدا تنها بود. و خدا آسمان را. و زمین را آفرید. و روز را آفرید. و ستاره ها را به شب. و خورشید را به روز. و درخت را به پرنده. و پرنده را به آسمان بخشید. و تنهاییش را به من. و تنهایی خدا بزرگ بود. و من کوچک بودم. خدا تو را آفرید. تا تنهایی ام را با تو قسمت کنم. و خدا همچنان تنهای تنهاست.

matrookeh68.blogfa.com

! . . . نمي دانم

http://www.matrookeh68.blogfa.com/8810.aspx

گمون میکردیم آدمی زاد آزاد به د نیا میاد. حق داره گاهی وقتا کل هش کار بندازه! گمون میکردیم ، غیر قص ههای مادربزرگ. جای دیگهیی هم میشه با دیو جنگید! هیچکس اون پرندهی زیتون به منقار شکار نمیکنه! گمون میکردیم آدمیم این اشتباه بزرگی بود. نباید از سنگینی چکمههاتون گ له میکردیم! خ ب آدم شونه داره واسه همین چکمهها دیگه! تازه نه مگه دستامون واسه این داریم که. ق ل زنجیرا تو گوشهی سل ولای ن مور زنگ نزنن؟ نه مگه سینهی آدما جون میده واسه این که. سربازا ماشهی ت فنگاشون رو ب ه شون ب چ کونن؟ پ س از چی این دوتا آدم.