boghzetarik.blogfa.com
حسرتحسرت -
http://boghzetarik.blogfa.com/
حسرت -
http://boghzetarik.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
0.8 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
17
SSL
EXTERNAL LINKS
18
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.828 sec
SCORE
6.2
حسرت | boghzetarik.blogfa.com Reviews
https://boghzetarik.blogfa.com
حسرت -
حسرت
http://www.boghzetarik.blogfa.com/90042.aspx
آه دوباره بار مي وزد. ولي نه! دوباره خاموش شد. به فاصله ي سه نقطه ها باد مي وزد! زوزه ي آخر يك سگ در خيابان ساكت مبهوت دوباره شنيده شد. زندگيش همچنان جاریست. ولی به فاصله ی شنیدن یک سه نقطه همه چیز تمام می شود و هیچکس نمی فهمد زوزه ی باد است یا زوزه ی سگ! نوشته شده در پنجشنبه نهم تیر ۱۳۹۰ساعت 0:19 توسط حسرت. هفته دوم تیر ۱۳۹۰. هفته او ل تیر ۱۳۹۰. هفته چهارم خرداد ۱۳۹۰. هفته سوم خرداد ۱۳۹۰. هفته دوم خرداد ۱۳۹۰. سكوتي كه فراتر از فريادهاست. مهرداد ( بچه اهواز).
حسرت
http://www.boghzetarik.blogfa.com/posts
پنجشنبه نهم تیر ۱۳۹۰. شنبه چهارم تیر ۱۳۹۰. جمعه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۰. یکشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۰. چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۰. یکشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۰. جمعه سیزدهم خرداد ۱۳۹۰. سه شنبه دهم خرداد ۱۳۹۰. یکشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۰. Powered by BLOGFA.COM.
حسرت - عشق يا آزادي؟
http://www.boghzetarik.blogfa.com/post-6.aspx
عشق زيباتر است يا آزادي؟ تو كدام را مي پسندي خوب من؟ عشق از ابتدا تا انتها زندان است و اگر بخواهيش. بايد كه با او در زندان بماني. واگر آزادي را بخواهي مي تواني عشق را هرجا كه خواستي فرياد بزني. كدام زيباتر است. عشق يا آزادي؟ شايد به بزرگي معشوق بستگي دارد! نوشته شده در چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۰ساعت 23:19 توسط حسرت. هفته دوم تیر ۱۳۹۰. هفته او ل تیر ۱۳۹۰. هفته چهارم خرداد ۱۳۹۰. هفته سوم خرداد ۱۳۹۰. هفته دوم خرداد ۱۳۹۰. سكوتي كه فراتر از فريادهاست. مهرداد ( بچه اهواز).
حسرت
http://www.boghzetarik.blogfa.com/90041.aspx
خيابان شده جوي آب. شن ها در لغزشند، سگ ها از سرما به خود مي لرزند. فصل،قصل پائيز است در اين بهار سرد! دلم در سينه از ترس به خود مي پيچد. گونه هاي من لك افتاده، چشمانم برق مي زند، شايد كه اشك باشد و شايد برق اميد. شده ام طوطي هميشه خاموش .تو دوست داري كدامش باشد.اشك يا اميد؟ نوشته شده در شنبه چهارم تیر ۱۳۹۰ساعت 0:33 توسط حسرت. هفته دوم تیر ۱۳۹۰. هفته او ل تیر ۱۳۹۰. هفته چهارم خرداد ۱۳۹۰. هفته سوم خرداد ۱۳۹۰. هفته دوم خرداد ۱۳۹۰. سكوتي كه فراتر از فريادهاست. مهرداد ( بچه اهواز).
حسرت - خسته ام...
http://www.boghzetarik.blogfa.com/post-5.aspx
بعد از اين ديگر زندگيم هماهنگ پيدا كردن انگيزه اي براي كشيدن آهي بلند است. بعد از اين مي خواهم فقط به دنبال راهي براي كشيدن فريادي بلند باشم. بعد از اين سياهي و تباهي و غرق شدن را درك خواهم كرد. بعد از اين فقط مي خواهم زير آب نفس بكشم و فقط زير اب فرياد بكشم. از همه چيز خسته ام خسته! از روز هايي كه پيوسته مي آيند و جدا جدا مي روند . از شب هايي كه با ماه مي آيند و بدون ماه مي ميرند. از نفس هايي كه پيوسته مي آيند و پيوسته مي روند. از دلم، از اين دلم كه فقط شكستن را نجربه كرده! از خودم خسته ام، نمي دانم چرا!
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
17
افسانه سیمرغ
http://pariaakbarzade.blogfa.com/9108.aspx
مشت و لگد زدم. پشت سرهم و بی وقفه زدمش. بخاطر ناسپاسی هاش زدم. واسه ناجوانمردی که در حقم کرده بود. بخاطر بی انصافی هاش زدمش. چون پل ارتباط مون رو خراب کرده بود. واسه اینکه عنصر منو نشناخته بود زدم. زدم تا جواب بی معرفتی هاشو بدم. بخاطر نادیده گرفتن وفاداری هام زدم. بخاطر بی عاطفه بودنش زدم. زدم تا بفهمه خیلی واسه اشتباهاتش لبریز شدم. زدم تا ببینه همیشه نمیتونم غرورمو زیر پام بذارم. از فایتر خمشگین تر زدم. چپ و راست. داد زد : . مگه نمیشنوی میگم یامه؟ صدای داور بود که داد میزد یامه. یعنی پایان. تمام. نوشته...
افسانه سیمرغ
http://pariaakbarzade.blogfa.com/9106.aspx
خب نوشتنم نمیاد دیگه. یکی داره بوق میزنه. مکرر. صداش آشنا نیست ولی معنای کثیفش آشناست. افکار مردان آریایی لجن گرفته. زنان زیبا مثابه اموال عمومی مفت شدن. رخت و لباس ها مدرن شده. علم ها پیشرفته شدن. کردارها جاماندن از این همه دگرگونی. احساس های مشمئز کننده لذیذ شدن. مزه ی لذیذ لای دندان های هوس گیر افتاده. اووق به این دنیای کثیف. نوشته شده توسط پریا در دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۱ و ساعت 21. هر روز برای من یک روز جدیده. حتی هر لحظه یک لحظه جدیده. ضد پسرا ضد دخترا. ايران براي تمام ايرانيان.
افسانه سیمرغ - " نر "
http://pariaakbarzade.blogfa.com/post-34.aspx
اه اه اه لعنت به جنس مؤنث. محدودیت آدمو دیوونه میکنه محدودیت جنسی. کاش اونقدر درک انسانها از خلقت باز بود که تفکیکی بنام مؤنث و مذکر وجود نداشت. کاش توی این فرهنگ های کهنه دست و پا نمیزدیم. چرا همیشه فک میکنیم: مؤنث = محدودیت؟ دختر که باشی همه نگاهشون تیزه. زن که بشی نگاه ها مشمئز کننده میشه. بیوه که بشی نگاه های هرزه. پسر که باشی. مرد که بشی. زن مرده که بشی فرقی نمیکنه چون راحت زندگی میکنی و دلهوره از هیچ نگاهی نداری. چرا هیشکی ازم نپرسید: میخوای چه جنسی باشی؟ تا خودم انتخاب کنم. دلم میخواد نر باشم.
افسانه سیمرغ - آخ جوون بوی حلوا میاد
http://pariaakbarzade.blogfa.com/post-35.aspx
آخ جوون بوی حلوا میاد. قرص هارو یکی یکی انداختم بالاااا انگار نخودچی میخوردم، لیوان آب رو تا ته هورت کشیدم هنوز اثر نکرده بود که مست و مدهوش خودمو انداختم روی تخت، منتظر شدم. عجب حس عجیبی ست م ردن! دیدی این یکی دیگه دست خودم بود! به دنیا اومدنم به اراده تو بود، بدبدختی های زندگیم تقصیر خودم، این درو اون در زدن مشکل من، برآورده نشدن آرزوهام حکمت تو بود، چرا باید م ردنم هم در حیطه اراده تو باشه؟ این یکی رو دیگه خودم انتخاب میکنم خودم زمان گذاشتم، خودم تصمیم گرفتم چه شکلی بمیرم! به چی ایمان داشته باشم؟
افسانه سیمرغ - دنیای یکرنگ
http://pariaakbarzade.blogfa.com/post-39.aspx
دختران هرزه شدند و پسران خائن و هرزه پرست. این به او خیانت میکند و آن به دیگری. به همدیگر که دروغ نمیگویند فقط رابطه های ننگین را پنهان میکنند. من چه سادگی کردم و ساده اندیشیدم که همگان مثل خودم هستند. دل ساده ام را کف دست گذاشتم و تقدیم سرنوشت نمودم. نمیدانستم مردمان این شهر سنگ به جای دل هدیه میدهند. نمیخواهم بدانم از رفتارشان. میخواهم مثل همیشه ساده انگار باشم. مرا با این همه پستی و دروغ کاری نیست. من خودم هستم و دنیای زیبا و ساده ی درونم. وجودی که ناب مونده از جرعه های حیله و نیرنگ. ضد پسرا ضد دخترا.
افسانه سیمرغ - طعم زیستن
http://pariaakbarzade.blogfa.com/post-33.aspx
به کوچکی یک گل سرخ. در بی نهایت رهایی از خویشتن. همانند جنینی که دنیای خویش را میدرد. سخت و زیبا و شگفت انگیز. دنیایی بزرگتر از رحم مادر دیدم. چیزی فراتر از زندگی خود لمس کردم. لحظه طغیان بدنیا آمدن. لحظه پر اضطرابی که طی میشود. بیست و چند سال. اینک نمیدانم که شدم؟ بپرس حس زیستن چه مزه ای میدهد؟ تا بگویم: طعم اولین مکیدن سینه مادر. اونقدر لذت بردم که دنیای درون مادر فراموشم شد. مادر دست به شکم خود کشید و من لوس شدم. امروز من دست از قید و بندها کشیدم. توی بهت و ناباوری طعم زیستن را مزه کردم. بی عیب و نقص.
افسانه سیمرغ
http://pariaakbarzade.blogfa.com/9010.aspx
دیوارهای اتاقم دارن لحظه به لحظه به هم نزدیک و نزدیکتر میشن. من این بین موندم. دارم توی این فشار له میشم. یه چیزی داره از درون تمام عنصره وجودمو میخوره. دلم یه کوه خیلی بلند میخواد که نوک قله اش بایستم. تا شاید تمام حس های ناخوشاینده وجودم بیرون بیان. توی هوا پخش بشن. ناپدید بشن. یادم نمیاد خوابیده باشم! شاید از فرط اضطراب بیهوش شدم. نمیخوام صدای تپش هاتو بشنوم. خون به رگهام نرسون. چنگ میزنم توی سینه ام. قلبم رو بیرون میکشم. بین پنجه های خونینم داره میتپه. با خشم به دندون هام میکشم و تکه تکه اش میکنم.
افسانه سیمرغ - بطری لاجِوردی
http://pariaakbarzade.blogfa.com/post-36.aspx
دراز کشیده ام و کتابی روی سینه ام باز است و من نمیخوانمش و می بینم که نوشته ها خودشان از جلوی چشمم رژه میروند چقدر غلط تایپی داره شاید هم من غلط میخوانم! شوهرش با انگشت به بطری لاج وردی رنگی اشاره کرد که نوشته های سفید و توری پلاستیکی سیاهرنگی بطری را احاطه کرده بود، همگی دوستان محتویاتش را در یک روز خوب سر کشیده بودیم و او امروز بطری را شیطان خطاب میکرد نمیدانم پس چرا این شیطان چشم آبی را با احترام درون ویترین مقفول گذاشته بودند شاید آنان شیطان پرست بودند! نمیدانم بوف داستان کور بود یا صادق؟ خیلی گرسنه ...
افسانه سیمرغ
http://pariaakbarzade.blogfa.com/9102.aspx
دراز کشیده ام و کتابی روی سینه ام باز است و من نمیخوانمش و می بینم که نوشته ها خودشان از جلوی چشمم رژه میروند چقدر غلط تایپی داره شاید هم من غلط میخوانم! شوهرش با انگشت به بطری لاج وردی رنگی اشاره کرد که نوشته های سفید و توری پلاستیکی سیاهرنگی بطری را احاطه کرده بود، همگی دوستان محتویاتش را در یک روز خوب سر کشیده بودیم و او امروز بطری را شیطان خطاب میکرد نمیدانم پس چرا این شیطان چشم آبی را با احترام درون ویترین مقفول گذاشته بودند شاید آنان شیطان پرست بودند! نمیدانم بوف داستان کور بود یا صادق؟ خیلی گرسنه ...
افسانه سیمرغ - شاهکاری از دکتر شریعتی
http://pariaakbarzade.blogfa.com/post-30.aspx
شاهکاری از دکتر شریعتی. چه میخواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی. غرورت را برای تکه نانی. به زیر پای نامردان بیاندازی. و شب آهسته و خسته. تهی دست و زبان بسته. به سوی خانه باز آیی. زمین و آسمان را کفر میگویی. اگر در روز گرما خیز تابستان. تنت بر سایهی دیوار بگشایی. لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری. و قدری آن طرفتر. و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد. زمین و آسمان را کفر میگویی. اگر روزی بشر گردی. ز حال بندگانت با خبر گردی. ضد پسرا ضد دخترا.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
18
کلبه تنهایی من
حس میکنم گم شده ام اماتلخ تراین است که کسی دنبالم نمیگردد. ۹۲/۱۰/۰۷ ] [ 18:17 ] [ پسر دلشکسته ] . واسه منی که هر شبم یلداست. شنیدن این جمله خیلی آتشیم میزنه. یلدا ارزونی خودتون. مبارکه. ۹۲/۰۹/۳۰ ] [ 11:13 ] [ پسر دلشکسته ] . ۹۲/۰۹/۱۹ ] [ 8:26 ] [ پسر دلشکسته ] . بازم من اومدم سلام! جواب بده دیگه،باهام قهری؟ باشه جواب نده اگه میشه گوش کن. ببین گلم اومدم بگم که خیلی دوست دارم حرفای گذشته روفراموش کن. دروغکی میگفتم که باکس دیگه ای ام میدونی یه؟ راستش من لیاقت توروندارم. امادیگه دلوزدم به دریا میخوامت. زل بز...
بغض تنهایی
روزها آدم ها به بودن خودشان هم بی اعتنا شدند. باشی یا نباشی این آدم ها میگذرانند لحظه های زندگی ات را. تکرار "دیدنت" تکراری میشود کنارشان. اینجا کافه چی هم به دیدن هرروز من. با سفارش کافه مخصوص عادت دارد. پیرمرد های پارک روبرویی. که هرروز زیرکاج های مخوف پارک قدم میزند. میدانی آدم ها عادت میکنند که بی اعتنا باشند. بی بهانه در خیابان قدم میزنم. نگاه پراز تعجب آدم ها. و من انگار چیزی گم کرده ام . سرگردان زیر قطره های باران. به دنبال نیمی از خودم. شاید که پیدایش کنم. اما آنها هیچکدام شبیه "تو" نیستند! آنجا ...
!!!moraghebe zibayihat bash
حالا یکم پاشیم برقصیم. ماجی جون نوبتیم باشه نوبت کادوهاس! ماجی جون این از طرفه منه. واااااااای اصلا قابل نداره. ایشاالله جبران میکنی واسه تولدم. برو بچ بریم کیک بخوریم. خوب دیگه از این که اومدید تولد ماجی مچکرییییم. حالا برید خونه هاتون دیگه ، برید دیگ چرا وایسادین. نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۰ساعت 18:47 توسط shakiba. وای چه خاطراتی که من در دوره دبیرستان نداشتم. خیلی خاطرات خوبی بود کاش می شد برا یک دقیقه هم که شده دوباره به ان دوران برمیگردم.اول دبیرستان. ماجده اصلا حواسش نبود همین که اومد بشین...
BLOGFA
این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است. محتوای وبلاگ محفوظ است و تنها از نمایش عمومی آن جلوگیری شده است. جهت اطلاعات بیشتر بخش راهنمای پیگیری جهت رفع فیلتر وبلاگهای مسدود شده توسط کارگروه. را مطالعه کنید. [BLOGFA.COM].
برای دلــــــــــــــــــــــــــم
دلم برات تنگ شده شوشوی نازم. سه شنبه سوم دی 1392 ] [ 11:23 ] [ مهناز ]. ه ر ڪ س هر جآ ڪ ﮧ בل ش میخواه ב، ب ایست ב! ا م ا م ט . ب ﮧ ڪ سی ا جآزه اینڪ ﮧ ب ﮧ جآﮮ تو בر ق لب م ט بن شین ב رآ نخواهم בآב. قلب م ט ، فق ط جآﮮ توست. دوشنبه ششم خرداد 1392 ] [ 16:42 ] [ مهناز ]. اینجا جایی است که وقتی زانوهایت را از شدت تنهایی بغل گرفته ای به جای همدردی برایت سکه می اندازند چه عجیب مردمانی! دوشنبه ششم خرداد 1392 ] [ 16:40 ] [ مهناز ]. فاصله هرچقدر هم کم و کوچیک باشه . بازم بزرگه به دکمه اسپیس روی کیبوردت نگاه کن !
حسرت
آه دوباره بار مي وزد. ولي نه! دوباره خاموش شد. به فاصله ي سه نقطه ها باد مي وزد! زوزه ي آخر يك سگ در خيابان ساكت مبهوت دوباره شنيده شد. زندگيش همچنان جاریست. ولی به فاصله ی شنیدن یک سه نقطه همه چیز تمام می شود و هیچکس نمی فهمد زوزه ی باد است یا زوزه ی سگ! نوشته شده در پنجشنبه نهم تیر ۱۳۹۰ساعت 0:19 توسط حسرت. خيابان شده جوي آب. شن ها در لغزشند، سگ ها از سرما به خود مي لرزند. فصل،قصل پائيز است در اين بهار سرد! شده ام طوطي هميشه خاموش .تو دوست داري كدامش باشد.اشك يا اميد؟ در کوجه های خیالم. سلام تو را باد ن...
بغض یاس
و باران بارید آنگاه که در گلوی ابر بغض یاس شکست. من در این کوچه به دنبال تو میگردم. این کوچه پر از عطر قدمهای تو است. این کوچه سراسر شعر است. این کوچه همانند رگ شهر در جریان. من در این کوچه که هستم. نه زمان می گذرد و نه عمر! این کوچه پر از خلوت توست. پر از نگاه معصومانه ی توست. آخر این کوچه تویی. و در این کوچه گمشده من! من در این کوچه به دنبال تو میگردم. تا بییایی و بگیری دستم. من که از عطر قدمهای تو مستم. با نگاهی دوخته بر تن ماه. همچنان بی قرار ، منتظر هستم! در این کوچه چراغی نیست! و این کوچه چه داراست!
بغــــض یاس
نویسنده : دیوید ع.نجاری. تاریخ:چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389-08:44 ب.ظ. دوباره باغچه گل میده. نویسنده : دیوید ع.نجاری. تاریخ:شنبه 28 فروردین 1389-02:29 ق.ظ. چون در آسمان پاکت پروازمیکردم. ولی توبارانی ازسنگ برسرم باریدی. نویسنده : دیوید ع.نجاری. تاریخ:سه شنبه 24 فروردین 1389-03:08 ق.ظ. نگات قشنگه ولیكن یه كم عجیب و مبهمه. من از كجا شروع كنم دوست دارم یه عالمه. من و گذاشتی و بازم یه بار دیگه رفتی سفر. نمی دونم شاید سفر برای دردات مرهمه. تا وقتی اینجا بمونی یه حالت عجیبیه. هوای رفتن كه كنی واسه تو فرقی نداره.
این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . .
1605;ـכּ. 1669;اڪ څۅ ړנہ. 1683;فقـﺂ. 1591;ړآح. این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . . من جلوی دهانش را میگیرم. وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد! این روزها من . . . خدای سکوت شده ام. خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . . ! آرزوی خیلی ها بودم اما اسیر قدر نشناسی یک نفر شدم . . ! کسی نمیداند بر سنگ قبرش چه بنویسد. کسی نام او را نمیدانست،. ستانی در سوریه دنیا را ترک کرد. دنیایی که روشنایی را از او گرفت. او ساعتها شاید هم روزها. یا بخاطر برطرف...
بغض یک فرشته
معلوم/ نیست/ انسان چرا / همیشه / عاشق/ کسی می شود / که / شایستگی عشقش را / ندارد / شاید / این تنها راه/ برای باز یافتن / تعادل / از دست رفته ی / دنیایی/ است که/ در آن زندگی می کنیم / این قدیمی ترین/ نوع خودآزاری است / عشق ورزی /به کسی که قادر/ به عشق ورزی/ نیست/ و احمقانه ترین / نوع آن. با توجه به اینکه این فوتوبلاگ بر پایه عکس قرار گرفته، تا هنگام بالا آمدن تصاویر صبور باشید،از موسیقی لذت برده و به چیزهای خوب فکر کنید. برگرفته شده از قالب ایماژیست.
...رهـــــــآ
یه جای دنج برای همه ی بغض های زخمی. زندگی ست دیگر کاریش نمی شود کرد. گاهی همین زندگی گند میزند به تمام تصوراتت. و گاهی تصوراتت گند میزند به تمام زندگی. حال و روزم به هیچ کدامشان شبیه نیست . و بیشتر شبیه هردویشان است. انگار زندگی و تصوراتتم هیچ به هم نمی آیند. نوشته شده در شنبه ۱۳۹۴/۰۲/۱۲ساعت ۲۱:۲۴ بعد از ظهر توسط رهآ. عزادار دردی مانده ام که دست من امانت بود. به حالت بی وزنی رسیده ام. نه عمق اقیانوس راهم میدهند. و نه میتوانم شنا کنم روی این امواج. و نه به ساحل میرسم. تنها به سکون مبتلا شده ام. و سکوت.