hamidid.blogfa.com

shadow2177.blogfa.com

کلبه تنهایی -

http://www.shadow2177.blogfa.com/post-93.aspx

خانه ام بی آتش ، دست هایم بی حس و نگاهم نگران . می توانی تو بیا ، سر این قصه بگیر و بنویس. این قلم، این کاغذ ، این همه مورد خوب! راستش می دانی ، طاقت کاغذ من طاق شده،. پیکر نازک تنها قلمم ، زیر آوار دروغ خرد شده! می توانی تو بیا ، سر این قصه بگیر و بنویس . می توانی تو از این وحشی طوفان بنویس،. طاقتش را داری که ببینی هر روز ، زیر رگبار نگاهی هرزه. صد شقایق زخمی و هزاران نیلوفر بی صدا می میرند؟ اگر این گونه ای آری بنویس ، من دگر خسته شدم . باز تا کی به دروغ بنویسم: " آری می شود زیبا دید! می شود آبی ماند!

sanamredgirl.blogfa.com

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی..

http://sanamredgirl.blogfa.com/8805.aspx

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی. امروز همان فردایی است که دیروز منتظرش بودیم و باز هم امروز باقیمانده ی دیروز است. دستامو آوردم بالا،یکی از اون دور دستاشو واسم تکون میده. نه،اما دستای من به نشونه ی تسلیم بالا رفتن. من هم تسلیمم،مثل تو. ولم کنید،من حالم خوبه.لطفا یکی باور کنه. امروز بعد مدتها قهر به خودم یه سری زدم. دو کلوم نصیحت خواهرانه توی گوشام. و یه لبخند اساسی هم به خودم تحویل دادم. وقتشه این جنازه از تو گوری که سقف نداره بلند شه. تموم خاطره هاشو باز بغل کرده و چمدون لباسای رنگیشو بسته. پیکر من مرگ...

sanamredgirl.blogfa.com

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی.. - گمان کنم که زمانش رسیده برگردم

http://sanamredgirl.blogfa.com/post-79.aspx

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی. امروز همان فردایی است که دیروز منتظرش بودیم و باز هم امروز باقیمانده ی دیروز است. گمان کنم که زمانش رسیده برگردم. بعد يه سكوت طولاني تصميم گرفتم برگردم. اما خودكارم فقط دوس داره راه بره روي كاغذ،. و مدام جوهرسياه پس بده. با اين حال خيالي نيست. يه مدته همش دلم ميخواد شعراي نصفه نيمه بگم. دلم ميخواد اداي خودم رو دربيارم،. اداي يه آدم پيش پا افتاده! با آهنگي كه خاموشه. كه داره،شير مي نوشه. نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آذر 1391ساعت 10:46 توسط صنم. دست نوشته های حقیرم برای تو.

sanamredgirl.blogfa.com

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی..

http://sanamredgirl.blogfa.com/9001.aspx

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی. امروز همان فردایی است که دیروز منتظرش بودیم و باز هم امروز باقیمانده ی دیروز است. و این روزها که روبه اتمام است. بعد روزها دوباره سلام. و پيشكش به توآقا. وهرچه هنر دارم از بركت وجود توست. اينقدر چشم دوختم به در كه خياط شدم. اينقدر انتظار كشيدم كه نقاش. واينقدر نامه نوشتم و ندبه خواندم. كه نويسنده شدم،خواننده شدم. و گاهي آنقدر نوشته هايم موزون ميشد. كه گمان مي كردم شاعرم. هنرمندي كه هنرهايش ديده نمي شود. مگر با چشمهاي تو. خسته شدم از نوشتن انتظار با"ظ". و تو كه هنوز نيستي!

shadow2177.blogfa.com

کلبه تنهایی - غربت

http://www.shadow2177.blogfa.com/post-90.aspx

غربتم را چشمهاي تو چرا باور نکرد؟ محنت قلب صبورم را چرا باورنکرد؟ من که با تو رازهاي عشق را از بر شدم ، بغض تلخ چشمهايم را چرا باورنکرد؟ مثنوي هايم به وزن واژه هايت شعر شد ، قلب تو تک بيتي از شعر مرا باورنکرد؟ در تب و تاب وجودم يک هراس تازه بود ، هم نفس با ژاله ها بودم چرا باورنکرد؟ لحظه هاي بي قرار آشنايي ياد باد . اي دريغا راز چشمان مرا باور نکرد. نوشته شده در سه شنبه دوم آذر ۱۳۸۹ساعت 17:57 توسط .: غریبه : . هفته سوم دی ۱۳۹۲. هفته او ل آبان ۱۳۹۰. هفته او ل خرداد ۱۳۹۰. هفته او ل اردیبهشت ۱۳۹۰.

sanamredgirl.blogfa.com

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی..

http://sanamredgirl.blogfa.com/9005.aspx

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی. امروز همان فردایی است که دیروز منتظرش بودیم و باز هم امروز باقیمانده ی دیروز است. كه اسمش كبوتر نامه رسون بود. يكي كه يه روز اومد كنارم نشست. حرفامو شنيد.حرفاشو شنيدم. به درد مشتركمون خنديديم. اونقد كه اشكمون دراومد. وبه هم گفتيم:خنده ي تلخ من از گريه غم انگيزتراست. بعد اون روز كبوتر نامه رسون غيبش زد. به يه دليل نامعلوم. و نوشت به من چه؟ و امروز حتي شك داره درست اومده. شك داره اسمشو بنويسه. و هنوز دچار فراموشي نشدم. نميخواستم ديگه تو اين وب بنويسم امانشد. یک مجهول .*.

sanamredgirl.blogfa.com

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی.. - روزي از همه ي عمر زودتر

http://sanamredgirl.blogfa.com/post-78.aspx

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی. امروز همان فردایی است که دیروز منتظرش بودیم و باز هم امروز باقیمانده ی دیروز است. روزي از همه ي عمر زودتر. روي زميني كه سردتراست. از خانه ي بي روح مردگان! بي رمق ازيك تزريق زيرجلدي. شبيه توپي كه باد شده و گوشه اي افتاده. بي آنكه دستي ازهيجان به حركتش وادارد. مانده ام كدام زانويم رابغل بگيرم! پيشكش به تو كه همه ي جمعه هاي عمرمو تصرف كردي. و نوشته هايي كه روزها خاك خورد تا بالاخره بعدسررفتن تاريخ انقضاش تونستم بنويسمشون. يه سال ديگه هم گذشت. يه سال پر از دلتنگي و انتظار.

sanamredgirl.blogfa.com

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی.. - و این روزها که روبه اتمام است..

http://sanamredgirl.blogfa.com/post-74.aspx

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی. امروز همان فردایی است که دیروز منتظرش بودیم و باز هم امروز باقیمانده ی دیروز است. و این روزها که روبه اتمام است. بعد روزها دوباره سلام. و پيشكش به توآقا. وهرچه هنر دارم از بركت وجود توست. اينقدر چشم دوختم به در كه خياط شدم. اينقدر انتظار كشيدم كه نقاش. واينقدر نامه نوشتم و ندبه خواندم. كه نويسنده شدم،خواننده شدم. و گاهي آنقدر نوشته هايم موزون ميشد. كه گمان مي كردم شاعرم. هنرمندي كه هنرهايش ديده نمي شود. مگر با چشمهاي تو. خسته شدم از نوشتن انتظار با"ظ". و تو كه هنوز نيستي!

sanamredgirl.blogfa.com

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی..

http://sanamredgirl.blogfa.com/8905.aspx

می فهمی ام،وقتی تو هم دلتنگ باشی. امروز همان فردایی است که دیروز منتظرش بودیم و باز هم امروز باقیمانده ی دیروز است. وقتی جهان هم مثل سگ گازت بگیرد. شک شاید ابتدای شکست است. شاید ته مانده ی اشک.شک دارم. من که غیر تو و تو. یکی سفید ویکی سیاه. مگر کسی را هم دارم؟ تو که نوشته می شوی و تو که نشان می دهی نوشته ام را. پر است چشمان همه از شک. به خط خطی های کاغذهایم. پس کاش میشد بد شد حالا که بد می بینندم. اصلا کاش میشد بمیرم از همین دردی که دیده نمیشود. اماهستم،اینجایی که نفس می کشی،اینجایی که نفس می کشم.