m1385payam.mihanblog.com

m1385payam.blogfa.com

وبلاگ نگین

http://m1385payam.blogfa.com/8811.aspx

آموزشی - اطلاع رسانی. 1- چرا در پروژه شفق ثبت نام كرديد؟ با سوداي خانهدار شدن و با عقد قرارداد حداكثر 2 ساله و بدليل آنكه امكان خريد نقدي خانه را نداشتم. زيرا در پروژه شفق پرداختها به مرور زمان انجام ميشد. 2- رئيس شركتهاي اقماري شفق كيست؟ يك روحانينما، فردي بنام فروغي كه خود را روحاني جا ميزند و لذا با توجه به شان و مرتبه بالاي روحانيت و اعتماد مردم به اين قشر عزير جامعه، بسياري از ما چشم بسته اموالمان را در اختيار وي گذاشتيم و قرارداد بستيم. 3- فروغي چه كرد؟ 4- چرا كسي متوجه حقههاي فروغي نشد؟ با توجه به...

sanaziiiiiiii.blogfa.com

شروع دوباره - داستان عاشقی

http://www.sanaziiiiiiii.blogfa.com/post-73.aspx

من که این داستان رو خوندم اصلا حالم دگرگون شد یه جوری شدم. چی میشد اگه همه ی زن و شوهرا همدیگرو انقدر دوست داشتن. واسه هم فداکاری میکردن. کاش قدر همه ی چیزایی که داریم رو بدونیم . اول از همه خدا که بی نظیرترینه بعدم دورو بریامون که واسه پیدا کردنشون لازم نیست زیاد بگردیم همین جان. من که چشامو میبندم میبینمش شما چطور؟ داستان رو بخونین مطمئنم حال شما ام مثل من میشه. وقتي بيرون مي رويد، يادتان نرود در خانه را ببنديد. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشيد. حال مادر دارد بهتر مي شود. بزودي برمي گرديم. مرد با لحني ...

sanaziiiiiiii.blogfa.com

شروع دوباره - دلم گرفته...

http://www.sanaziiiiiiii.blogfa.com/post-81.aspx

دیشب شب آرزوها بود . این دفعه دعاهام با همیشه یکم متفاوت بود. واسه کسایی دعا کردم مه شاید خیلی ها اصلا بهشون اهمیت نمیدن تازه اونارو لگدمالم میکنن. آخرین اس ام اسی که به هم کلاسیم دادم این بود:. کاش همه بفهمن بالای سرمون خدایی ام هست. دیروز بس که گریه کردم چشام اندازه ی یه گردو شده بود. سرم داشت منفجر میشد.آخه یکی به من بگه به چه گناهی؟ 3 سال با هم سر کردیم سر یه کلاس ، تو اردوها، تو آزمایشگاه، موقع نقاشی کشیدن ها. هیچکس نفهمید دیزور تو این دل کوچیک من چی گذشت. خدایا به فریاد دل همه برس. بهت محتاجیم.

sanaziiiiiiii.blogfa.com

شروع دوباره - راز...

http://www.sanaziiiiiiii.blogfa.com/post-79.aspx

دوست جونم شاید این مطلب رو قبلا خونده باشی اما انقدر دوسش دارم که بازم میخوام بگم برات. وقتی اینو میخونم یه حسی بهم دست میده. شاید این حرفا واقعا از دل نویسنده اش بیرون اومده که اینجوریم به دل میشینه. اینو اینجا گذاشتم که شاید چند نفر دیگه ام اینو بخونن و بیشتر به فکر فرو برن. میبینی چه خدای مهربونی داریم؟ میبینی چقدر دوست داشتنیه؟ میدونی الان چی دلم میخواد؟ میخوام ذره ذره برات آب شم. خدایا برای همه ی داده هایت،نداده هایت، و گرفته هایت شکر. که داده هایت نعمت. و گرفته هایت امتحان می باشد. خدا جونم ازت ممن...

sanaziiiiiiii.blogfa.com

شروع دوباره - كلبه كوچك ما...

http://www.sanaziiiiiiii.blogfa.com/post-80.aspx

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، او با بيقراری به درگاه خداوند دعا میكرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقيانوس چشم میدوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمیآمد. صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك میشد از خواب برخاست، آن میآمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسيد: چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟ آنها در جواب گفتند: ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم! من گفتم هيچ كس واقعا مرا دوست ندارد، خداوند پاسخ داد من تو را دوست دارم،.

sanaziiiiiiii.blogfa.com

شروع دوباره - چی هستیم؟؟؟

http://www.sanaziiiiiiii.blogfa.com/post-69.aspx

کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم. بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم. اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم. کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود. کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش. را از نگاهش می توان خواند. کاش برای حرف زدن. نیازی به صحبت کردن نداشتیم. کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود. کاش قلبها در چهره بود. اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد. و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم. بچه بودیم از آسمان باران می آمد. بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید! بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن. بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه.

sanaziiiiiiii.blogfa.com

شروع دوباره - راه بهشت

http://www.sanaziiiiiiii.blogfa.com/post-60.aspx

این داستان رو اینجا می ذارم به حرمت همه ی دوستی های قشنگی که بین آدما هست و باید براشون شکر خدارو به جا آورد. خدا رو شکر که منم ازش بی نصیب نیستم. مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبوراز كنار درخت عظیمی،. صاعقهای فرود آمد و آنها را كشت. اما مرد نفهمید كه دیگر این دنیا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش. پیش رفت. گاهی مدتها طول میكشد تامردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند? پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می ریختند و به شدت تشنه بودند. در. چه خوب كه به بهشت رسیدیم،.

sanaziiiiiiii.blogfa.com

شروع دوباره - سلام

http://www.sanaziiiiiiii.blogfa.com/post-72.aspx

تعطیلات عیدم تموم شد و بازم درس و دانشگاه. بازم کلاسا شروع شده مجبور شدم بیام زنجان. اصلا نفهمیدم این روزا چه جوری گذشت. اتفاقای قشنگی تو این مدت افتاد البته اتفاق زشت هم داشت. ولی مهم قشنگیاشه. امیدوارم همه ی این قشنگیا تا آخر سال ادامه داشته باشه نه تنها برای من بلکه برای همه. نه فقط امسال بلکه همیشه. دوست دارم همه شاد باشن مخصوصا وقتی خودم شادم دلم میخواد هر کاری از دستم بر میاد انجام بدم تا همه مثل من شاد باشن. به امید روزی که غم نباشه. نوشته شده در شنبه ۱۴ فروردین۱۳۸۹ساعت 13:50 توسط ساناز.

sanaziiiiiiii.blogfa.com

شروع دوباره - بهار 1389

http://www.sanaziiiiiiii.blogfa.com/post-71.aspx

ففط ۳ ساعت مونده به سال نو. میخواستم شب بیام و درست بعد از سال تحویل بنویسم اما گفتم احتمالا خط تلفن مشکل پیدا میکنه واسه همین الان اومدم. دوست خوبم نمیدونم چی بنویسم اینجا آخه یه جوریه! کاش واسه هفت سین تون یه شاخه سنبل می گرفتم ولی خب نشد. من که خودم گلم. خلا صه اومدم بگم عیدت مبارک. ایشا ا. که هر چی میخوای خدا بهت بده. تو که دلت پاک و دریاست منم دعا کن. ایشاا. ۱۰۰ سال دیگه بازم به عنوان بهترین دوستت عیدو بهت تبریک بگم و برات کلی آرزوی خوب داشته باشم. بازم مثل همیشه این دوستت فدات میشه. برگ های سبز بید.