misslawerr.blogfa.com

fara-vaghei.blogfa.com

فرا واقعیت - فروغ

http://fara-vaghei.blogfa.com/post/17

به باد عاشق بود. به باد بی سامان. کجاست خانه ی باد؟ کجاست خانه ی باد؟ در پشت چشم های له شده، در عمق انجماد. یک چیز نیمه زنده ی مغشوش. بر جای مانده بود. که در تلاش بی رمقش می خواست. ایمان بیاورد به پاکی آواز آب ها. جمعه نوزدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 23:8 نویسنده پگاه. دررون ظرفی شیشه ای ماری خفته است. از سرش تا به د مش را می شود دید و اندازه گرفت. یک و نیم متر است آن مار بلند. مار کبری در آن ظرف بلور، لحظه ای پیش غذایی خورده. و چه آسان شده این کار برایش. و نیازی نیست تا به دنبال شکاری برود. نیش او زهری ندارد.

fara-vaghei.blogfa.com

فرا واقعیت -

http://fara-vaghei.blogfa.com/post/21

کودکی که در رختخواب آرمیده، می گوید:"اگر چراغ را خاموش کنی درختان سیاه به درون اتاق می آیند."مادربزرگ به بالین کودک می آید و پس از مزتب کردن جای او می گوید:" زود بخواب! وقتی همه بخوابند، باد هم در میان درختان می خوابد." اما باد با چنین لالایی کودکانه ای هرگز آرام نخواهد گرفت، بلکه تنها می توانداندکی دراز بکشد و استراحت کند. سرزمین گوجه های سبز/اثر هرتا مولر". شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۰ساعت 23:5 نویسنده پگاه. دررون ظرفی شیشه ای ماری خفته است. از سرش تا به د مش را می شود دید و اندازه گرفت.

fara-vaghei.blogfa.com

فرا واقعیت - خاله یه دعا می خری؟

http://fara-vaghei.blogfa.com/post/23

خاله یه دعا می خری؟ چند دقیقه از ایستادن من به انتظار سرویس می گذرد. در افکارم غوطه ور هستم که با صدای آرام پسربچه ای به خودم می آیم: خاله یه دعا می خری؟ خاله تورو خدا.خاله می خوام برم ساندویچ بخرم.خاله جونه مادرت خاله. و همین طور التماس کردن را ادامه می دهد.نمی دانم چه عکس العملی نشان دهم.خشکم می زند و فقط نگاهش می کنم.در این ترم این دومین باریست که این اتفاق برایم می افتاد. آیا می توانم سر پناهی برایش مهیا کنم؟ کیف پولم را در می آورم. با لبخند می گویم:. من دعا نمی خوام فقط پول رو بگیر. پول را می گیرد.

fara-vaghei.blogfa.com

فرا واقعیت -

http://fara-vaghei.blogfa.com/post/3

بعضی ها گمان می کنند دارم به آن ها چشمک می زنم. درحالی که چشمانم را می بندم. تا رویشان را نبینم. جمعه پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 19:48 نویسنده پگاه. دررون ظرفی شیشه ای ماری خفته است. از سرش تا به د مش را می شود دید و اندازه گرفت. یک و نیم متر است آن مار بلند. مار کبری در آن ظرف بلور، لحظه ای پیش غذایی خورده. و چه آسان شده این کار برایش. و نیازی نیست تا به دنبال شکاری برود. مار کبری در آن ظرف خفته است. نیش او زهری ندارد. ظاهرش تنها به مار ها می ماند. او نمی داند شکار کردن چیست. او نمی داند که جنگل کجاست.

hina.blogfa.com

سرگیجه های چخوف ,کفشهای پاشنه بلند من -

http://hina.blogfa.com/post/156

سرگیجه های چخوف ,کفشهای پاشنه بلند من. ارتفاع کوچکی از خدا هستی. که عمقی به پهناوری کشوری دارد! برکه ی کوچیکی هستی. که به هیچ اقیانوسی منتهی نخواهد شد. و مغموم و بسته. تو را می شناسم. جدا از تمام مردانی که می شناختم. شعله ی کوچک فندکی میدانم. که آخرین سیگار مرا روشن می کند! تو را می شناسم و هر بار. که در آغوشم می گیری. مرکز کثیفی از چرکها میشود. رودخانه ای که هزار قزل آلای رنگارنگ. در آن طواف می کنند! من تو را نمی شناسم و تمام خطوط تنت را از برم. که مرزهای وطنش را تداعی می کند! و تنها روزهایی را می شمارم.

hina.blogfa.com

سرگیجه های چخوف ,کفشهای پاشنه بلند من -

http://hina.blogfa.com/post/164

سرگیجه های چخوف ,کفشهای پاشنه بلند من. باید باور کنی،باید باور کنی که دوره تو تمام شده است،دوره تمام آن آشوبها ،آن روزهای داغ گر گرفته،روزهای طوفانی پرتلاطم،باید بپذیری که داستان تو رو به پایان است.داستان تو،با آن مرد اساطیری یاغی ات تمام شده است.آن مرد که در باران نیامد و باران با او آمد.باید بپذیری ،باید بپذیری که تو در پس تمام یاغی گری هایت ،سیل سرکش جنگجویی ات را به روزمرگی ها باخته ای. چطور هنوز توی آن عطر اثیری گرفتاری؟ چقدر دلبسته گذشته هستی؟ چرا فراموش نمیکنی یاغی گریت را؟ یا با حرفهای دبیر دینی ...

hina.blogfa.com

سرگیجه های چخوف ,کفشهای پاشنه بلند من -

http://hina.blogfa.com/post/162

سرگیجه های چخوف ,کفشهای پاشنه بلند من. در حالیکه اندکی بعد تمامشان به طرز دردناکی مرا به یاد گذشته ام می اندازد؟ چرا باید اسمی را به خاطر داشته باشم؟ برای من آدمها همان جملات طولانی باشند بهتر است.هر چه کمتر بشناسمشان،کمتر درد خواهم کشید از فهمیدن عمق رذالتشان. اصلا به من چه ربطی دارد؟ من اسم آدمها را فراموش می کنم چون احتیاجی به اسم کسی ندارم.تصور کردن آدمها یا لبخند به لب من میاورد یا اخم به چهره ام.برای من آدمها تنها دو دسته اند:دوستها-دشمنها. تاریخ یکشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۳. کلبه بزرگان امید گوهری.

hina.blogfa.com

سرگیجه های چخوف ,کفشهای پاشنه بلند من -

http://hina.blogfa.com/post/157

سرگیجه های چخوف ,کفشهای پاشنه بلند من. دلم زمستان میخواهد از آن زمستانهای سردی که صبح چشم باز میکنی سفیدی برف چشمت را میزند.از آن زمستانها میخواهم که توی پیچهای امامزاده داوود گم شود با یک عالمه سیگار و دستی که هی نگوید نکش.دستی که فندکی بگیراند بر سیگارت و بعد تصور خام یک تجربه شود توی گیسویت.دلم زمستان میخواهد از آن زمستانهای که با خبرهای خوب شروع می شود و به بهار می انجامد. تاریخ پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۲. به قول عالیجناب کنتور ما:. یا با حرفهای دبیر دینی یا استاد اخلاق و اندیشه، خ و د ار ض ای ی می...