toraby7260.persianblog.ir

shabnamraei.persianblog.ir

رازهای اتاق کوچک من

http://shabnamraei.persianblog.ir/post/19

رازهای اتاق کوچک من. برای چیزی شبیه تو. بنام آنکه هميشه هست. صدای زندگی اش را کسی نمی شنود .(نفس نمی کشد آيا؟ نگاه کن ببين باد را احساس می کنم که لا بلای تار موهايش می پيچد. و شرجی هوا که بر پوست گندمگون اندامش می نشيند و قطره قطره. می لغزد .دريا هوای شور تنفس . خورشيد اينجا هميشگی است . و پيکره ای که تنها تجربه ی زندگی اش نشستن روی صخره ای در فراسوی. درياست .پاهايی که هيچ اشتياقی برای برخاستن ندارند. و دريای نامتحرک طوفانی که امواجش هيچ گاه به ساحل نمی رسند. به نمايش گذاشته .). به نظاره می نشيند .

shabnamraei.persianblog.ir

عجيب است - رازهای اتاق کوچک من

http://shabnamraei.persianblog.ir/post/15

رازهای اتاق کوچک من. برای چیزی شبیه تو. بنام آنکه هميشه هست. از خود در عجبم . هيچ چيز عجيب نيست .اما من بس عجيبم. و از خود در عجبم . يک لحظه . . . وای . . . تنها يک لحظه . . . اما من بغضم را فرو خوردم. . . باور کن حتی قطره ای هم اشک نريختم . . . باور کن . . . باور می کنی؟ تعجب می کنم از خويشتنم که به اين راحتی تمام شرايط را برای زندگی جديد فراهم کرد و اينقدر زود همه چيز را تعريف کرد . حتی يک نقطه ی مبهم و نا مفهوم باقی نمامده است . شبنم اتاق سایت دانشگاه. شهری که تو نمی شناسی اش. پيام هاي ديگران .

shabnamraei.persianblog.ir

رازهای اتاق کوچک من

http://shabnamraei.persianblog.ir/post/20

رازهای اتاق کوچک من. برای چیزی شبیه تو. بنام آنکه همیشه هست. آقا اینقدر که زاد و ولد زیاده . می شناسم کسائی رو که ده پونزده تا بچه دارن خاک تو سرش. آقا دیقه ای سه تا بچه کم نیست . سر و صدا خیلی زیاده . آقا آخه این مغز 250 گرمی مگه چقد می کشه؟ مگه چقد جا داره؟ الان دیگه همه ی بچه ها ماشین دارن. آقا واسه همینه که اینقد شلوغه دیگه . اما من خودم تا مجبور نشم از ماشین استفاده نمی کنم. یا مترو یا اتوبوس. شنبه / ظهر / 21/مرداد/1385). پيام هاي ديگران .

shabnamraei.persianblog.ir

نمی دانم. نميشناسم.نه تو را /نه خود را - رازهای اتاق کوچک من

http://shabnamraei.persianblog.ir/post/18

رازهای اتاق کوچک من. برای چیزی شبیه تو. نمی دانم. نميشناسم.نه تو را /نه خود را. بنام آنکه همیشه هست. هرگز تو را ندیده ام و نخواهم دید. ولی به تو ایمان دارم . می دانم که تو غمخوار منی . . . . هیچ گاه دردهایت را برایم بازگو نکرده ای. و دلم را نرنجانده ای. اما سال هاست که گوش هایت را برای شنیدن حرف هایم تیز کرده ای . با تو حرف می زنم در حالی که نمی دانم کیستی؟ با تو حرف می زنم در حالی که هیچ کس از راز من باخبر نیست. حتی شاخه ی تاکی که تا پنجره ی اتاقم. پیچیده و بالا آمده. او هم گوش هایش را مانند تو تیز کرده.

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/1387/5

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. یک سال و نوزده روز پیش. دیبا در خانه اولش فقط یک یادگاری شد . خانه دیگری دارم اما اینجا همیشه خانه اول من است . یادگاری های زیادی دارم و دوست هایی که برایم ماندگار شدند. دلم عجیب می خواست دوباره اینجا بنویسم . . . برای تو . . . برای خود . . . حتی برای کسی که نمیشناسمش. این است سحر من که مرا دوره می کنی . . .). Http:/ www.dibasehrangiz.blogsky.com. پيام هاي ديگران .

dibasehrangiz.persianblog.ir

جاده ها بهانه ای برای رفتن ؛رفتن :تباه کردن هرآنچه داشت. - ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/post/41

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. جاده ها بهانه ای برای رفتن رفتن :تباه کردن هرآنچه داشت. بنام آنکه همیشه هست. جاده ها پر از دو راهی اند . سنگ ها ریز و نوک تیز. دست های سرد و خسته. جاده ها پر از تباهی اند. . . آسمان پر از بهانه می شود. که آب و آسمان. رنگ و شکلشان یکی ست. دلی سیاه لکه ای سفید روی آن. دلی سفید لکه ای سیاه روی آن. چه فرق می کند عزیز من! دل پر از بهانه است . . . بهانه خسته می کند. مرا تو را ].

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/1385/10

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. بنام آنکه همیشه هست. شعری بنام تو، شعری از آن تو ). آسمان سرخ و وحشی ست. هوا سرد سرد است . . . تو از برف و سرما گریزان]. دست هایم گشاده ست. و آغوش من گرم از عشقت. روح من طالب عطر خوب تن توست. و چشمان خاموش من احتیاجش. به نور سیاه دو چشمان پاکت ،. بیا گرمی عشق و آغوش بهانه ست. حضور تو و عشق پاکت. کنار من و جسم پاکم. به شب های خاموش من ذره ای نور راه خدا را بیاور. که شاید تو را.

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/1385/5

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. جاده ها بهانه ای برای رفتن رفتن :تباه کردن هرآنچه داشت. بنام آنکه همیشه هست. جاده ها پر از دو راهی اند . سنگ ها ریز و نوک تیز. دست های سرد و خسته. جاده ها پر از تباهی اند. . . آسمان پر از بهانه می شود. که آب و آسمان. رنگ و شکلشان یکی ست. دلی سیاه لکه ای سفید روی آن. دلی سفید لکه ای سیاه روی آن. چه فرق می کند عزیز من! دل پر از بهانه است . . . بهانه خسته می کند. مرا تو را ].

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/1384/11

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. بنام انکه همیشه هست. من عشق را به مسلخ اندیشه برده ام. اندیشه ام وجود تو را نفی میکند. دل را ز حس عشق به تو نهی میکند. من در میان عقل و دلم باز مانده ام. عقلم مرا به خاک میکشد و دل مرا به خون. خون گرم و سرخ و خاک ولی سرد و قهوه ای ست. جسمم زخاک هست و جانمایه اش ز خون. بی خون که جسم صامت و سرد است و بی حیات. بی جسم هم که خون و رگی در میانه نیست. پيام هاي ديگران . را ببند و زیر.

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/post/45

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. بنام آنکه همیشه هست. شعری بنام تو، شعری از آن تو ). آسمان سرخ و وحشی ست. هوا سرد سرد است . . . تو از برف و سرما گریزان]. دست هایم گشاده ست. و آغوش من گرم از عشقت. روح من طالب عطر خوب تن توست. و چشمان خاموش من احتیاجش. به نور سیاه دو چشمان پاکت ،. بیا گرمی عشق و آغوش بهانه ست. حضور تو و عشق پاکت. کنار من و جسم پاکم. به شب های خاموش من ذره ای نور راه خدا را بیاور. که شاید تو را.