sheydaasgari.wordpress.com
به بهانه ی تولد ، با بویِ نابِ رفاقت | در آستانه...
https://sheydaasgari.wordpress.com/2011/04/23/به-بهانه-ی-تولد-،-با-بویِ-نابِ-رفاقت
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! حکایت عشق ما غم نامه ی مکر ر ست →. به بهانه ی تولد ، با بوی ناب رفاقت. رفاقت از جان گذشته و جان به لب رسیده ی احساس هوی ت ش را در آغوش تو به کام کشید…. اردیبهشت که می ش ک ند از این همه شیرین لبخندت و رازآلودگی تمام ستارگان در قهوه ی چشمانت فاش می شوند بانو! گاه گاهی هم فرشتگانی در آبی پیراهنت ، آسمان هشتم می بویند. می بوسند رویاهایت سقف تمامی جهان را…. و عطرت رهایی تمامی شکوفه های جهان ست! حال سالروزت مرا به عمق بودنت فرو برد. شما در...
sheydaasgari.wordpress.com
حکایت عشق ما غم نامه ی مکرّر ست | در آستانه...
https://sheydaasgari.wordpress.com/2011/08/10/حکایت-عشق-ما-غم-نامه-ی-مکرّر-ست
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! به بهانه ی تولد ، با بوی ناب رفاقت. خلأ خیس →. حکایت عشق ما غم نامه ی مکر ر ست. دوستت دارم و در آستانه ی آنم که رفتنت مانند چاقو مرا بب ر د…! میروی عزیز من…. شاید به ماه من شوریده که رسیدیم. قبل از آنکه عدد نوزده مرا به کام بکشد…. من به ای کاش ها خود را بند کرده ام…. کاش انقدر دولت در من بود که هرچه جبر جغرافیایست اعدام می کردم! ما نیمه ایم … اما به جبر ، نیمه نیمه جدا می مانیم ما را تکاملی توأمان نیست! آبستن تلخی قدم های تو ام معشوق!
sheydaasgari.wordpress.com
در آستانه... | دریغا.. ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! | صفحهٔ 2
https://sheydaasgari.wordpress.com/page/2
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! ما را چ نین ست…. تمامی ام به هیأت تو در آمده! این همه گره گره که میان دستان ما. لب های ماست ،. لرزان توأمان تن به تن از روزان و شبان شعر طوری. رویای فسخ عزیمت جاودانه به سبک شاملو! همهمه ی نگفته ها را به گوش نیوش! گنگ از واژه ی جدا بافتگی و قهقهه از دگر تافتگی…. همه ی این نه ایهام و نه اوهام گداخته بر جان ،. به پای جان پیچی می پیچد. که جدا افتادگی را بر ما ببافد…. نوشته شده توسط شیدا. در 2011/03/15 در هذیان های شاعرانه. می دانی ̷...
sheydaasgari.wordpress.com
خلأِ خیس | در آستانه...
https://sheydaasgari.wordpress.com/2011/09/19/خلأِ-خیس
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! حکایت عشق ما غم نامه ی مکر ر ست. کودکی که روزش فقط در تقویم می رقصد →. در خلأ دوازده ساعت اختلاف نگاه. و مرزی به عرض بی هم آغوشی محض که. سی و هفت درجه زیر چشمان قهوه ات کشیده شده. اشکهایم به بلوغ رسید. و تنهایی ام…. نوشته شده توسط شیدا. در 2011/09/19 در هذیان های شاعرانه. حکایت عشق ما غم نامه ی مکر ر ست. کودکی که روزش فقط در تقویم می رقصد →. 4 پاسخ به “. 2011/09/19 at 7:13 ب.ظ. مثل همیشه عالی…. 2011/10/28 at 2:45 ب.ظ. ک سی در من.
sheydaasgari.wordpress.com
نوامبر | 2011 | در آستانه...
https://sheydaasgari.wordpress.com/2011/11
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! بایگانی ماهانه: نوامبر 2011. وقت هایی هم هست که خواب از چشم ها به عقربه های ساعت فرار می کند…. و زمان … که با تو … انقدر زود می گذشت…. حالا … کنار دلتنگی های من… خواب هفتصد پادشاه می بیند! پن : بی تو به سر نمی شود…هیچ رقمه! پن دو : مرض بی خوابی… مرز روز و شبم رو از بین برده عزیزم! پن سه : به جای تو برایم دایره های رنگی تجویز شده…. پن چهار : و برای بی خوابی چشم های منتظرم… دایره های سفید «پام» دار! نوشته شده توسط شیدا. ک سی در من.
sheydaasgari.wordpress.com
اکتبر | 2011 | در آستانه...
https://sheydaasgari.wordpress.com/2011/10
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! بایگانی ماهانه: اکتبر 2011. بی خبری در پس دیواری. دویست و نه باشد یا دویست و چهل…. هفده روزت… گرسنگی باشد و ما کافه نشین به بحث تو ش یک و پاستا نوش جان کنیم ، و هی اشک هایمان را از پس بی خبری تو به هم بباریم یا که نه…. گوشی چرک و سیاه صدایت را به گوش ها ناله کند یا که نه…. دست ها بر صورت فرود آیند یا پاها بر کمر…. آسمانت را گرفته باشند یا حقیقی ترین زمینت را. آخ… دیگر چه فرقی می کند کوهیار؟ چه فرقی می کند جان وطن…؟ ما خیلی می دانیم!
sheydaasgari.wordpress.com
کودکی که روزش فقط در تقویم می رقصد | در آستانه...
https://sheydaasgari.wordpress.com/2011/10/08/کودکی-که-روزش-فقط-در-تقویم-می-رقصد-3
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! بی خبری در پس دیواری →. کودکی که روزش فقط در تقویم می رقصد. می تواند خیلی شیرین باشد روز جهانی کودک برای کودکانی شیرین… که لبخندشان وسعت جهان ست. و می تواند فقط جمله ای دوازده حرفی باشد برای روح های سالخورده ی خردسال. و من نه برای تبریک می نویسم ، نه برای دغدغه که حرف بزرگتریست برای دهان من. به گوش تو که سنگین ست از این همه آه تایپ شده. یا فریاد تریبون شده. من برای خودم می نویسم تا بار بیست و یک ت نی ناصر را از دوشم آرام بگیرم. در 20...
sheydaasgari.wordpress.com
بی خبری در پسِ دیواری | در آستانه...
https://sheydaasgari.wordpress.com/2011/10/28/140
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! کودکی که روزش فقط در تقویم می رقصد. رکود ثانیه… →. بی خبری در پس دیواری. دویست و نه باشد یا دویست و چهل…. هفده روزت… گرسنگی باشد و ما کافه نشین به بحث تو ش یک و پاستا نوش جان کنیم ، و هی اشک هایمان را از پس بی خبری تو به هم بباریم یا که نه…. گوشی چرک و سیاه صدایت را به گوش ها ناله کند یا که نه…. دست ها بر صورت فرود آیند یا پاها بر کمر…. آسمانت را گرفته باشند یا حقیقی ترین زمینت را. آخ… دیگر چه فرقی می کند کوهیار؟ ما خیلی می دانیم!
sheydaasgari.wordpress.com
آوریل | 2011 | در آستانه...
https://sheydaasgari.wordpress.com/2011/04
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! بایگانی ماهانه: آوریل 2011. به بهانه ی تولد ، با بوی ناب رفاقت. رفاقت از جان گذشته و جان به لب رسیده ی احساس هوی ت ش را در آغوش تو به کام کشید…. اردیبهشت که می ش ک ند از این همه شیرین لبخندت و رازآلودگی تمام ستارگان در قهوه ی چشمانت فاش می شوند بانو! گاه گاهی هم فرشتگانی در آبی پیراهنت ، آسمان هشتم می بویند. می بوسند رویاهایت سقف تمامی جهان را…. و عطرت رهایی تمامی شکوفه های جهان ست! حال سالروزت مرا به عمق بودنت فرو برد. سکس چ س کی.
sheydaasgari.wordpress.com
اوت | 2011 | در آستانه...
https://sheydaasgari.wordpress.com/2011/08
دریغا ای کاش ای کاش ، قضاوتی قضاوتی قضاوتی در کار در کار در کار می بود! بایگانی ماهانه: اوت 2011. حکایت عشق ما غم نامه ی مکر ر ست. دوستت دارم و در آستانه ی آنم که رفتنت مانند چاقو مرا بب ر د…! میروی عزیز من…. شاید به ماه من شوریده که رسیدیم. قبل از آنکه عدد نوزده مرا به کام بکشد…. من به ای کاش ها خود را بند کرده ام…. کاش انقدر دولت در من بود که هرچه جبر جغرافیایست اعدام می کردم! ما نیمه ایم … اما به جبر ، نیمه نیمه جدا می مانیم ما را تکاملی توأمان نیست! آبستن تلخی قدم های تو ام معشوق! آرزوهایم را می خورم.